درمان شناختی-رفتاری (CBT) یک تمرین رایج مبتنی بر شواهد در درمان اختلالات روانی است (فیلد، فارننسورت و نیلسون، 2011؛ انجمن فیزیولوژی بالینی 2014). علی رغم منحصر به فرد بودن آن، CBT فاقد محدودیت نیست. برای مثال، مشاوران سلامت فکری که با CBT رایج کار می کنند ممکن است شرایطی از منگ بودن را در مراجعه کننده تجربه کنند که هیچ پیش زمینه قابل ذکر یا رویدادهای محرک مرتبط با عدم سازگاری احساسی و واکنش رفتاری را نشان نمی دهد. مراجعه کننده ممکن است هیچ نظری در مورد تجربیات احساسی (نمیدانم چرا اینطور حس می کنم) خود نداشته و فاقد آگاهی از الگوهای فکری (نمیدانم به چه فکر میکنم)، یا دارای ضعف آگاهی از رفتارهای خود باشد. مراجعه کنندگان همچنین ممکن است به مشاور خود بگویند که پس از اینکه واکنش روی می دهد تا مدت طولانی رفتارهای هوشیاری ندارند. فرض این است که این نبود آگاهی ممکن است موجب عدم اطمینان از توانایی مشاور در کارایی موثر CBT رایج شود. این رشته جدید از علم اعصاب اطمینان مجددی را از طریق تامین اطلاعات لازم فراهم می کند که مراجعه کنندگان می توانند از آن در بررسی چنین معضلاتی استقاده کنند. یافته های حاصل از مطالعات تصویربرداری عصبی پیشنهاد می کند که CBT دارای قابلیت افزایش تغییرات در ساختار و عملکرد چنین مناطق مغزی به عنوان کورتکش پیشانی و آمیگدال در میان سایرین است (لیندن 2006، 2008؛ سیگل چیناسی و تاس، 2007). در نتیجه مدلهای CBT رایج برای شرکت در یافته هایی در رابطه با فرایندهایی که ساختار و عملکرد مغز را طی CBT تغییر می دهند، سازگار شده اند (کلارک و بک، 2010؛ دیوید، سزنتاگوتی، اوا، و ماساوی، 2005). با توجه به اینکه CBT چگونه در عملیات بیمارستانی استفاده می شود، افزایش تاکید بر علم اعصاب در مقالات مشاوره ای و رویکردهای جدید در مقالات CBT، برای مشاوران سلامت روانی مهم است که از تمرینات علم اعصاب استفاده کنند. هدف از این مقاله استخراج مطالعاتی از علوم اعصاب برای مدلهای رایج CBT جهت پیشنهاد یک مدل جدید از تمرین رفتار شناختی علم اعصاب است.
ABCهای قدیمی: رهیافتهای CBT رایج
CBT رایج به بهترین وجه به صورت گروهی از روشهای درمانی تعریف شد که اعتقادات مشترکی را به اشتراک می گذارند که تفکر، اعتقاد و شناخت موجب تجربیات رفتاری و احساسی نسبت به رویدادهای خارجی می شود. دو مدل اخیر که در دهه های 1950 و 1960 ارائه شدند: درمان فکری که بعد از آن به درمان رفتار فکری-احساسی (REBT) تغییر نام یافت، توسط آلبرت الیس (1957, 1962) ارائه شد و درمان شناختی توسط آرون بک (1967) بود. هر دو مدل پیشنهاد کردند که نقص عملکرد احساسی و واکنشهای رفتاری ناشی از تاثیر مستقیم نقص تفکر به عنوان اختلال شناختی (بک) یا اعتقادات فکری (الیس) شناخته می شوند. بنابراین درمان با تاکید بر تقابل، اختلاف نظر و الگوهای غیرسازگار ساختاری به ساختارهای سازگارتر دارد که منجر به واکنشهای رفتاری و احساسی می شود. در حالیکه مدلهای متداولتر از CBT تاکید کمتری بر تمرکز فکری دارند، مانند درمان رفتاری Marsha Linehans Dialectical (لینهان، 1993) و درمان مشارکتی و توافقی استون هایس (هایس استروسال و ویلسون 2003)، تداوم فکری تمرکز اصلی بسیاری از مدلهای CBT سنتی امروزی است. بک و هایز اخیراً پیش بینی های مجدد همه اختلالات مغزی را که خوب توضیح داده شده بودند و متمایز از طرح و شناختهای مربوطه هستند را به روز رسانی کردند.
Cognitive-behavioral therapy (CBT) is the most commonly used evidence-based practice in the treatment of mental disorders (Field, Farnsworth, & Nielsen, 2011; Society of Clinical Psychology, 2014). Despite its ubiquity, CBT is not without limitations. For instance, mental health counselors who practice conventional CBT may experience a state of befuddlement when clients report no noticeable environmental antecedents or triggering events related to their maladaptive emotional and behavioral reactions. Clients may report no insight into their emotional experiences (“I don’t know why I feel this way”), lack of knowledge of their thought patterns (“I don’t know what I was thinking”), or scant awareness of their behaviors (“I just blacked out”) until after they experience emotional and behavioral consequences. Clients may have told the counselor that they lacked awareness of their behavior until it was too late, after the response had occurred. Presuming no deceit, this absence of awareness may cast uncertainty on a counselor’s ability to effectively practice conventional CBT. The emerging field of neuroscience provides reassurance by supplying information that clinicians can use in addressing such dilemmas. Findings from neuroimaging studies suggest that CBT has the potential to promote changes in the structure and function of such brain areas as the prefrontal cortex and amygdala, among many others (e.g., Linden, 2006, 2008; Siegle, Ghinassi, & Thase, 2007). As a result, conventional CBT models have been adapted to incorporate findings about the processes that change the structure and function of the brain during CBT (e.g., Clark & Beck, 2010; David, Szentagotai, Eva, & Macavei, 2005). Given how frequently CBT is used in clinical practice, the increased focus on neuroscience in the counseling literature, and trends emerging in the CBT literature, it is important for mental health counselors to consider neuroscience-informed practices. The purpose of this article is to synthesize studies of neuroscience and conventional CBT models to propose a new model of neuroscience-informed cognitive-behavioral practice.
THE OLD ABCS: CONVENTIONAL CBT APPROACHES
Conventional CBT is best defined as a group of therapeutic approaches that share the common belief that thoughts, beliefs, and cognitions cause emotional and behavioral experiences rather than external events. Two seminal models emerged in the 1950s and 1960s: Rational Therapy, later renamed Rational-Emotive Behavior Therapy (REBT), developed by Albert Ellis (1957, 1962), and Cognitive Therapy, developed by Aaron Beck (1967). Both models proposed that dysfunctional emotional and behavioral responses were caused directly by dysfunctional thinking, known as cognitive distortions (Beck) or irrational beliefs (Ellis). Treatment therefore focused on confronting, disputing, and restructuring maladaptive thought patterns into more adaptive patterns that would lead to more adaptive emotional and behavioral responses. While more contemporary models of CBT place less emphasis on the centrality of thoughts, such as Marsha Linehan’s Dialectical Behavior Therapy (Linehan, 1993) and Steven Hays’s Acceptance and Commitment Therapy (Hays, Strosahl, & Wilson, 2003), thought continues to be a central focus of many traditional CBT models today. Beck and Haigh’s most recent update (2014) re-envisions all mental disorders as best defined and differentiated by their underlying cognitions and schemas.
ABCهای قدیمی: رهیافتهای CBT رایج
مدل ABCDE
معرفی به علم اعصاب
رشد و تکامل مغز
چطور مغز به گذشته پاسخ می دهد
ABC جدید: یک رهیافت شناختی-رفتاری علم اعصاب
موج 1
موج 2
مشاوره با ABCS جدید
A: شرکت در واکنشهای فیزیولوژیکی
B. ساخت مغز از پایین به بالا
C: اتصال پایین به بالا
نتیجه گیری
THE OLD ABCS: CONVENTIONAL CBT APPROACHES
The ABCDE Model
INTRODUCTION TO NEUROSCIENCE
Brain Development and Evolution
How the Brain Responds to Antecedents
THE NEW ABCS: A NEUROSCIENCE-INFORMED COGNITIVE-BEHAVIORAL APPROACH
Wave1
Wave2
COUNSELING WITH THE NEW ABCS
A: Attending to Physiological Reactions
B: Building the Brain from the Bottom Up
C: Connecting the Bottom to the Top
CONCLUSION