چکیده
سهم زنجیره تامین خدمات در رشد اقتصادی چشمگیر است و مشکلات مرتبط با تغییرات آب و هوا که اخیرا پیش آمده است سبب شده است که انتظار خدمات سبزتری را داشته باشیم. تمامی زنجریه تامین سبزتر خواهد بود اگر تامین کنندگان با نیازمندی های اصلی شرکت و مشتری ها خودشان را تطبیق دهند. از این رو ، ضروری است که هر سازمانی به طور مداوم به تجزیه و تحلیل و نظارت بر عملکرد سبز اعضای مختلف زنجیره تامین بپردازد. علاوه بر این مطالعات جامعی برای شناسایی معیارهای ارزیابی عملکرد زنجیره تامین تولید سبز انجام شده است. با این حال فقدان مطالعاتی برای شناسایی معیارها و ارزیابی عملکرد زنجیره تامین خدمات وجود دارد. ارزیابی عملکرد زنجیره تامین خدمات سبز مستلزم روش هایی با در نظر گرفتن عوامل کیفی و کمی است . بسیاری از روش های تصمیم گیری چند معیاری (MCDM) دارای اشکلاتی همچون ناتوانی برای ثبت ابهام واقع بینانه در تصمیم گیری (قضاوت انسانی) ، نداشتن قابلیت تطبیق پذیریبا سطوح مختلفی از اندازه گیری ، پیچیدگی محاسبات و جزئیات پیچیده نیازمندی ها ، که سبب می شود آنها برای ارزیابی عملکرد زنجیره های تامین محیطی نامناسب باشند. در این مقاله ، یک فریمورک (چهارچوب) خاکستری مبتنی بر ترکیب برای ارزیابی عملکرد محیطی زنجیره تامین خدمات به وسیله ادغام روش های مبتنی بر خاکستری با روش های ELECTRE و VIKOR درخواست داده شده است. دو مورد مطالعاتی برای درک اثر بخشی معیاری و روشی برای ارزیابی عملکرد محیطی زنجیره تامین خدمات در یک مفهوم در حال توسعه کشوری انجام شده است.
1. مقدمه
مدیریت زنجیره تامین سبز (GSCM) یک فلسفه سازمانی در حال ظهور برای دسترسی به اقتصادی با قابلیا پایداری به وسیله کاهش ریسک های محیطی است و باعث بهبود بره وری محیطی از شرکت های مرکزی و شرکای آن خواهد شد (دیابت و همکاران سال 2013) . بر اساس مطالعه باسو و رایت در سال 2008 ، ما GSCM را به عنوان زنجیره تامینی که سازگار با مجموعه ای از شیوه های محیطی برای غلبه بر مشکلات قانونی و مداخلاتی که از سوی ذینفعان مختلف در جهت به حداقل رساندن اختلالات کلی محیطی است، تعریف می کنیم. شرکت ها در سراسر جهان بیشتر بیشتر دارای نگرانی های محیطی با توجه به فشارهای شدید از سوی مقامات نظارتی،مشتری ها و رقبا هستند (جرجیادیس و بسیو2010). این فشار ها بیشتر به دلایل تغییرات آب و هوایی ، کاهش منابع مواد اولیه، محل های سرشار از زباله های دفع شده ، و افزایش سطح آلودگی است. در سالیان اخیر ، طرح های GSCM به طور گسترده و محبوبی توسط شرکت ها برای حفاظت از محیط زیست و ارتقا تصویر سبز خودشان مورد استفاده قرار گرفته است (بوس و پال 2012 و لین 2013). فشار موسسات یک محرک مهم برای انطباق و استفاده از شیوه های مدیریت محیطی پیشرفته است. شرکت های مرکزی به تنهایی در این مورد عمل نمی کنند بلکه به هم پیوسته هستند و این قضیه سبب می شود که تمامی اعضای آن به شیوه های سبز اتخاذ شده عمل کنند(سیورینگ و همکاران 2008). در طی GSCM ، شرکت ها می توانند طیف گسترده ای از تامین کنندگان و منابع را در سراسر شرکت برای از بین بردن اثرات فعالیت های زنجیره تامین انتخاب کنند(تسنگ 2010).
جالب است که توجه داشته باشید که تمامی سازمان ها با فشاری یکسان برای اتخاد GSCM روبرو نیستند (ژو و سرکیس 2006). قسمت های مختلف صنعتی در بخش های مختلی از دنیا با فشار های مختلفی روبرو هستند. ژیائو در سال 2006 پنج مورد از فشارهای محیطی ناشی شده از دیدگاه ذینفعان را بیان کرده است: a) دولت به عنوان ناظر ذینفعان b ) رسانه c) ساکنان محلی به عنوان یک گروه اجتماعی d) پیمانکاران و مشتریان و e) سایر ذینفعان شامل سازمان های مرتبطی که می توانند از لحاظ مالی بر روی شرکت تاثیر گذار باشند. در نهایت می توان گفت که قابلیت پایداری می تواند سبب بهبودی از نظر صرفه جویی در هزینه ، افزایش سهم از بازار ، و قوی شدن تصویر برند شود ، تعداد فزاینده ای از شرکت ها شروع به استفاده از طرح های سبز به عنوان سلاح های استراتژیک خود کرده اند (مین و کیم 2012).
در انتهای روش سنتی لوله، تنها آلاینده ها از یک شکل به یک شکل دیگری تبدیل می شوند و آنها را از بین نمی برد(الطیب و همکاران سال 2011). هر چند که ، بر خلاف روش های مدیریت محیطی سنتی ، مفهوم GSCM برای تکمیل مسئولیت های یک سازمان و محصولات و خدمات آن از استخراج مواد خام تا استفاده نهایی و دور انداختن آن است. این نشان دهنده استفاده از اصول صدا در مدیریت محیطی به تمامی مراحل یک چرخه زندگی محصول ، شامل طراحی ، تدارکات ، تولید ، مونتاژ ، بسته بندی ، تدارکات ، توزیع ، مصرف و بازیافت نهایی در راستای افزایش مزیت های رقابتی سازمان است (هندفیل و همکارانش در سال 1997 و الطیب و همکارانش در سال 2011). برای بهبود عملکرد محیطی آنها ، شرکت های خصوصی اقدام به پیاده سازی روش های مختلفی از محیطی مانند گواهینامه ایزو 14000 ، محصولات پاک کننده ، سیستم مدیریت محیطی و طراحی بومی است . مطالعات اخیر پیشنهاد GSCM شش بعدی مانند تولید و بسته بندی سبز ، مشارکت سبز ، بازاریابی سبز ، انتخاب تامین کنندگان سبز ، انبار سبز ، و طراحی بومی سبز به عنوان راه هایی با القوه برای رقابت با رقبا است (شانگ و همکاران 2010).
عملکرد موفق و کارآمد یک سازمان به شدت تحت تاثیر درجه کارایی عملکرد زنجیره تامین سازمان است که به صورت کلی کارکنان آن هستند و به طور خاص عملکرد سبز اعضای زنجیره تامین هستند و می تواند تاثیری چشمگیر بر روی عملکرد کلی سازمان داشته باشد. از آنجایی که کاملا ضروری است که هر سازمانی به طور مداوم به ارزیابی و نظارت بر روی عملکرد محیطی اعضای مختلف شرکت بپردازد استفاده از زنجیره تامین صورت می گیرد. در طی بسیاری از تحقیقاتی که در طی سالیان اخیر در مورد روش های GSCM و عملکرد آن در بخش های تولیدی صورت گرفته است (ژو و همکاران در سال 2007، دی بریتو و همکاران در سال 2008 ، ژو و همکاران در سال 2008 ، جین و همکاران در سال 2009 ، باتاچاریا و همکاران در سال 2010 ، جرجیادیس و بسیو در سال 2010،دیابت و جویندن 2011 ، کوماراسوامی و همکاران در سال 2011 ، تی سنگ 2011 ، تی سنگ و هوانگ 2011 ، زرندی و همکاران در سال 2011 ، گیمینز و همکاران در سال 2012 ، حاسانی و همکاران در سال 2012، پیراگیلیا و سالونی در سال 2012 ، لین 2013 ، تیسنگ و چیو در سال 2013 ، باتاچاریا و همکاران در سال 2014 ، کاراسک و دورسان 2014 ، رضائی و همکاران در سال2014 ، یو و ونگ 2014 ).
برخی از معیارهای محبوب برای ارزیابی عملکرد سیستم مدیریت محیطی تامین کنندگان سبز مورد استفاده قرار گرفته است ، قابلیت های GSCM ، سطح تعهد به محیط زیست ، درجه ارزیابی تامین کننده سبز ، درجه همکاری تامین کننده سبز و کنترل آلاینده و پیشگیری از آن (لی و همکاران در سال 2009، گریسی و همکاران در سال 2010 ، لارج و تامسن در سال 2011 ، گویندن و همکاران در سال 2013). از مطالعات فوق واضح است که معیارهایی که برای ارزیابی بخش تولیدات مورد بحث قرار گرفته است به خوبی در مقالات بالا پوشش داده شده است. هر چند که ، معیار مناسب برای ارزیابی زنجیره تامین خدمات به خوبی شاخته نشده است.
از لحاظ روش ، مطالعات اولیه روش های ترکیبی را پیشنهاد دادند اما اکثر آنها مرتبط با روش های مبتنی بر روش های فازی هستند. برخی از آنها عبارتند از نوکی (1997) ژانگ و همکاران در سال 2003 ، آواشتی و همکاران در سال 2010 . هر چند که برخی از سایر مطالعات از روش های دیگری مانند DEA استفاده کردند (کومار و جین 2010 ، وین و چی 2010 ، کو و لین 2011 ، میرهدایتیان و همکاران 2014). در زمینه توسعه زمینه کشوری ، چندین تلاش برای شناسایی وضعت های موجود از جنبه های محیطی مانند آگاهی ، اشتراک گذاری دانش محیطی و تشخیص اهمیت عملکرد محیطی بیش از عملکرد اقتصادی در زنجیره های تامین صورت گرفته است (گویندان و همکاران در سال 2014 ، مین و کیم در سال 2012). از بررسی های اخیری که توسط کیم و مین در سال 2012 صورت گرفته است واضح است که تلاش های بسیار کمی برای درک ماهیت GSCM در زمینه کشورهای در حال توسعه صورت گرفته است.
علاوه بر موارد اشاره شده در بالا ، بخش خدمان تبدیل به شاهراهی برای رشد اجتماعی و اقتصادی در هر کشور شده است. به خوبی شناخته شده است که سهم بخش خدمات برای پیشرفت کشور قابل توجه است. سهم خدمات دو برابر تولید اقتصادی در مقایسه با تولیدات است (روزنبلوم و همکاران 2000). تا به امروز ، تنها برخی از مطالعات با هدف ارزیابی عملکرد شرکت های عضو زنجیره تامین خدمات صورت گرفته است. به طور خاص ، عملکرد محیطی شرکت های عضو زنجیره تامین خدمات در یک صنعت خاص با توجه به زمینه کشورهای در حال توسعه یک ناحیه ناشناخته باقی مانده است.
علاوه بر شناسایی معیار های مناسب برای ارزیابی هملکرد محیطی در طی بررسی مقالات و موردهای مطالعاتی ، این مقاله یک فریمورک (چهارچوب) مبتنی بر خاکستری برای ارزیابی عملکرد محیطی اعضای زنجیره تامین خدمات را ارائه می دهد. معیارهای ارزیابی مبهم هستند و اکثر آنها دارای جنبه هایی ناملموس هستند. از آنجایی که قضاوت انسانی شامل اولویت های اغلب مبهم است و نمی توان آن را با استفاده از مقادیر عددی بیان کرد ، استفاده از نظریه سیستم خاکستری برای ارزیابی عملکرد یک گزینه نامناسب است. روش خاکستری دارای قابلیت ثبت ، پردازش و ادغام فرآیند های تصمیم گیری غیر قطعی است. از آنجایی که روش خاکستری از داده های اصلی استفاده می کند ، نتایج بیشتر مرتبط با تمرین و تکرار است (گل محمدی و ملت 2012 ). علاوه بر این ما ELECTRE را پیدا کردیم (حذف و انتخاب بیان واقعیت ) و VIKOR (نام صربستانی : VlseKriterijumska Optimizacija I Kompromisno Resenje) را پیدا کردیم ، روش هایی که دارای مطلوب ترین خواص مانند غیر حساس بودن به تنوع ، قابلیت ثبت جنبه های جامع، قابلیت پایداری برای اندازه گیری سطوح مختلف ، استفاده و پیاده سازی آن آسان است که سبب می شود این دو روش برای ارزیابی کار بسیار مناسب باشند. فریمورک ارائه شده شامل دو روش ترکیبی است ، اولین روش به وسیله نظریه سیستم خاکستری توسعه یافته است و دومین روش نیز VIKOR است . این فریمورک پیشنهادی بر روی یک مورد مطالعاتی در دسترس در متن مقاله اعمال شده است و این فریمورک از لحاظ امکان سنجی و عملی بودن مورد اعتبار سنجی قرار گرفته است. دو مورد مطالعاتی برای درک معیارهای ارزیابی و اثربخشی فریمورک پیشنهادی با شرکت های عضو زنجیره تامین در کشورهای در حال توسعه انجام شده است.
Abstract
Contribution of service supply chains to economic growth is significant and recent climate change issues expect services to be greener. The entire supply chain will be green if their suppliers adopt the requirements of the focal company and customers. Hence, it is essential that every organization constantly analyses and monitors the green performance of different members of the supply chains. Furthermore comprehensive studies have been carried out to identify criteria to evaluate green performance of manufacturing supply chain. However there is lack of studies to identify criteria and evaluate the performance of service supply chain. Service supply chain green performance evaluation necessitates methods to consider both qualitative and quantitative factors. Many conventional multi- criteria decision making (MCDM) methods have drawbacks such as inability to capture realistic fuzziness in decision making (human judgment), inadaptability to different levels of measurement, complexity in calculation and requirement of intricate details, which render them unsuitable for the task of environmental performance evaluation of service supply chains. In this paper, a grey based hybrid framework for evaluating the environmental performance of service supply chains is proposed by integrating grey based method with ELECTRE and VIKOR approaches. Two case studies were carried out to understand the effectiveness of criteria and method to evaluate environmental performance of service supply chains in a developing country context.
1. Introduction
Green supply chain management (GSCM) is an emerging organizational philosophy to achieve economic sustainability by reducing environmental risks and impacts with improved ecological efficiency of the focal companies and their partners (Diabat et al., 2013). Based on the study of Basu and Wright (2008), we define GSCM as a supply chain which adapts set of environmental practices to overcome regulatory issues and interventions from various stakeholders in order to minimize overall environmental disruptions. Firms worldwide are more concerned with environment due to severe pressures from regulatory authorities, customers and competitors (Georgiadis and Besiou, 2010). These pressures are due to climate change, diminishing raw material resources, overflowing waste sites, and increasing pollution levels. In recent years, GSCM initiatives are popular and widely used by firms to protect environment and to enhance their green image (Bose and Pal, 2012; Lin, 2013). Institutional pressure is an important motivator for the green adoption of advanced environmental management practices. Focal companies do not act alone but are interconnected which mandates all the members to adopt green practices (Seuring et al., 2008). Through GSCM, firms can select a wide variety of suppliers and leverage resources throughout the firm to eliminate the environmental impacts of supply chain activities (Tseng, 2010).
It is interesting to note that all organizations do not face the same pressure for GSCM adoption (Zhu and Sarkis, 2006). Different industry sectors in different parts of the world face various pressures. Xiao (2006) suggests five environmental pressures from the stakeholder point of view: (a) government as regulatory stakeholder, (b) media, (c) local resident as a community group, (d) contractors and clients, and (e) other stakeholders including related organization which can affect the company financially. Realizing that sustainability can drive the improvement of the company’s bottom line through cost savings, improved market share, and stronger brand images, a growing number of firms have begun to take greening initiatives as their strategic weapons (Min and Kim, 2012).
The traditional end of the pipe approach only transforms pollutants from one form to another and does not eliminate them (Eltayeb et al., 2011). Unlike the traditional environmental management approach, however, the GSCM concept supposes complete responsibility of an organization towards its products and services from the extraction of raw materials up to final use and disposal. It represents the application of sound environmental management principles to all stages of a product’s life cycle, including design, procurement, manufacturing, assembly, packaging, logistics, distribution, usage and final recycling to enhance an organization’s competitive advantage (Handfield et al., 1997; Eltayeb et al., 2011). To improve their environmental performance, individual firms have implemented various kinds of environmental practices such as ISO14000 certification, cleaner production, environmental management systems and ecodesign. Recent studies suggests six GSCM dimensions such as green manufacturing and packaging, environmental participation, green marketing, green suppliers selection, green stock, and green eco design as potential ways to compete against rivals (Shang et al., 2010).
The successful and efficient functioning of an organization is greatly influenced by the degree of efficiency of performance of the supply chains the organization is employing in general and in particular the green performance of the members of the supply chains can have significant impact on the overall green performance of organizations. Hence it is absolutely essential that every organization constantly evaluates and monitors the environmental performance of the different member firms of the supply chains the organization is making use of. During recent years many researchers have investigated GSCM practices and performances in manufacturing sector ( Zhu et al., 2007 a,b; De Britto et al., 2008; Zhu et al., 2008 a,b; Jain et al., 2009; Bhattacharya et al., 2010; Georgiadis and Besiou, 2010; Diabat and Govindan, 2011; Kumaraswamy et al., 2011; Tseng, 2011; Tseng and Huang, 2011; Zarandi et al., 2011; Giminez et al., 2012; Hassini et al., 2012; Pirraglia and Saloni, 2012; Lin, 2013; Tseng and Chiu, 2013; Bhattacharya et al., 2014; Karsak and Dursun, 2014; Rezaei et al., 2014; Yu and Wong, 2014).
Few popular criteria used to evaluate green performance of suppliers are environment management system, GSCM capabilities, level of commitment to environment, degree of green supplier assessment, degree of green supplier collaboration and pollution control and prevention (Lee et al., 2009; Grisi et al., 2010; Large and Thomsen, 2011; Govindan et al., 2013). From the above studies it is obvious that criteria used to evaluate manufacturing sector have been discussed well in the literature. However, the criteria suitable to evaluate service supply chains are not well known.
In terms of methods, early studies proposed hybrid methods but most of them are related with fuzzy based method. Few of them are Noci (1997); Zhang et al. (2003); Awasthi et al. (2010). However few other studies used other methods such as DEA (Kumar and Jain, 2010; Wen and Chi, 2010; Kuo and Lin, 2011; Mirhedayatian et al., 2014). In terms of developing country context, few attempts were made to identify the status quo of environmental aspects such as awareness, sharing environment knowledge and recognizing the importance of environmental performance over economic performances of supply chains (Govindan et al., 2014; Min and Kim, 2012). It is clear from the recent review article by Min and Kim (2012) that very few attempts have been made to understand the GSCM nature in the developing countries context.
In addition to the above, service sector is becoming the lifeline for the social and economic growth of any country. It is well known that the contribution of the service sector to nation’s progress is substantial. Services contribute twice the economic output compared with manufacturing (Rosenblum et al, 2000). Until today, only few studies have attempted to evaluate the performance of member firms of service supply chains. In particular, the environmental performance of member firms of service supply chains in a specific industry with respect to developing country context remains an unexplored area.
In addition to identification of suitable criteria for environmental performance evaluation through literature review and case studies, this paper proposes a grey based hybrid framework for evaluating the environmental performance of service supply chain members. The evaluation criteria are vague with most of them capturing intangible aspects. Since human judgments including preferences are often vague and cannot be expressed by exact numerical values, the application of the grey system theory for performance evaluation is an appropriate option. The grey approach has the ability to capture, process and integrate uncertainty in the decision making process. Since grey approach uses original data, the results are more relevant to practice (Golmohammadi and Mellat, 2012). Furthermore we found ELECTRE (ELimination and Choice Expressing the Reality) and VIKOR (the Serbian name: VlseKriterijumska Optimizacija I Kompromisno Resenje) approaches have most desirable properties such as insensitive to variation, capable to capture holistic aspects, suitability to accommodate different levels of measurements, simple to use and easy to implement which make these two approaches very much suitable for the task of evaluation. The framework proposed comprises of two hybrid approaches, the first developed by the integration of grey system theory and ELECTRE and the second developed by the integration of grey system theory and VIKOR. The framework proposed was applied to a case study available in the literature and the feasibility and practicability of the framework is validated. Two case studies were carried out to understand the evaluation criteria and effectiveness of the proposed framework with the member firms of service supply chains in a developing country context.
چکیده
1. مقدمه
2. معیارهای ارزیابی عملکرد محیطی زنجیره تامین
3. فریمورک پیشنهادی برای ارزیابی عملکرد محیطی
3.1. نظریه سیستم خاکستری
3.2. روش ELECTRE
3.3. روش VIKOR
4. مورد مطالعاتی
4.1. ارائه دهندگان خدمات پشتیبانی پزشکی به بیمارستان ها
4.2. ارائه دهندگان خدمات پذیرایی از موسسات آموزشی
5. بحث
5.1. ارائه دهندگان پشتیبانی خدمات پزشکی به بیمارستان
5.2. ارائه دهندگان خدمات پذیرایی به موسسات آموزشی
6. اعتبار سنجی فریمورک پیشنهادی
7. نتیجه گیری
منابع
Abstract
1. Introduction
2. Environmental performance evaluation criteria for supply chains
3. The proposed framework for environmental performance evaluation
3.1 Grey system theory
3.2 ELECTRE approach
3.3 VIKOR Approach
4. Case studies
4.1 Medical support service providers to hospitals
4.2 Catering service providers to educational institutions
5. Discussion
5.1 Medical support service providers to hospitals
5.2 Catering service providers to educational institutions
6. Validation of the proposed framework
7. Conclusion
References