بیش از سه دهه رشد اقتصادی بالا، اقتصاد چین را متحول کرده است. چین به سرعت از کشور کم درآمد به درامد متوسط تبدیل شده است، آن در حال حاضر با چالش های جدیدی از قبیل نابرابری درآمد بالا و محدودیت در مدل رشد مواجه می شود که از آغاز اصلاحات اقتصادی بسیار موفق بوده است. تداوم اعتماد در مدل رشد قدیمی ممکن منجر به افزایش اطلاعات در بی ثباتی اجتماعی می شود با توجه به آنچه که می تواند به عنوان نابرابری بیش از حد بالا و عدم توانایی برای حفظ رشد درک با توجه به اتکای بیش از حد به سرمایه گذاری درک شود، که در بدترین حالت می تواند منجر به پایان چین در فرم خود از مشکل با درامد متوسط می شود.
در این زمینه، موسسه تحقیقات اقتصادی چین استکهلم ، دانشکده اقتصاد استکهلم ، و مرکز تحقیقات اقتصادی چین، دانشکده ملی توسعه، دانشگاه پکن به طور مشترک کنفرانسی در مورد نابرابری، رشد و مشکل درآمد متوسط در چین، در تاریخ 1- 2 جولای، سال 2013، در دانشگاه پکن برگزارکردند.هفت مقاله در این موضوع خاص در کنفرانس ارائه شد که طیف وسیعی از دیدگاه های مختلف در مورد نابرابری، رشد و مشکل درآمد متوسط را تحت پوشش قرار داد. هر یک از آنها کمک های روشنی به فرایند سیاستگذاری در چین کرد و با هم شرح مختصری از برخی از مهم ترین چالش ها که سیاستگذاران کشور چین در دستیابی به تعادل اقتصاد و حفظ رشد اقتصادی با آن روبرو هستند را ارائه داد.
اولین کمک توسط جوهانسون و وانگ صورت گرفت که رابطه بین سیاست های بخش مالی و نابرابری را تجزیه و تحلیل کردند. با استفاده از مجموعه داده پانل بزرگ کشور، آن بررسی می کند که آیا انواع سیاست های مالی سرکوبگر به اندازه محرک نابرابری عمل می کند. چنین سیاست هایی ممکن است تخصیص سرمایه را تحریف و فرصت های اقتصادی را محدود کند. با استفاده از یک سری ازکنترل پسرفت ونیرومندی داده های پانل، آنها متوجه شدند که سیاست های مالی سرکوبگر بطور مثبت به نابرابری مربوط می شود. آنها همچنین سیاست های فردی را بررسی و کنترل اعتباری و موانع ورود در بخش بانکی را به عنوان دو سیاست مهم شناسایی کردند که نفوذ نابرابری است. در مورد چین، یافته های تجربی مذکور پیامدهای سیاسی مهمی داشتند، زیرا انواع سیاست های مالی سرکوبگر هنوز هم در جای خود هستند در حالی که کشور افزایش مهم و قابل توجهی در نابرابری در طول دوره اصلاحات تجربه کرده است .
در مقاله دوم، دو و همکاران، دو شبکه اصلی برای اثرات درآمد والدین در نابرابری درآمد کودکان در چین بررسی کردند: اثر ترکیب و اثر ساختار درآمد با در نظر گرفتن پتانسیل اندوختی بالقوه. نویسندگان یک مدل رگرسیون متغیر ابزاری تناوب در داده ها از نظرسنجی توسط بهداشت و تغذیه ی چین (CHNS) به کار گرفتند. یافته های آنها نشان می دهد که اثر ترکیب حساب برای حداقل 80 درصد از تفاوت درآمد در هر تناوب و کلیه تفاوت درآمدها در دهک بالاتر است. یافته های دو و همکاران چندین پیامدهای سیاسی دارد. برای مثال، آنها نشان می دهد که سیاست ها و خط مشی های توزیع مجدد با هدف ارائه فرصت های برابر برای کسب سرمایه انسانی است که می تواند به کودکان کمک کند تا از مشکلات فقر فرار کنند و سطح فعلی نابرابری را کاهش دهند.
مطالعه سوم توسط اریکسون و همکاران انجام شد که موضوع نابرابری بین نسلی را در چین بررسی می کند. شبیه به دو و همکاران، نویسندگان از داده های CHNS استفاده می کنند، اما در عوض در رابطه سلامت بین والدین و فرزندان در مناطق شهری و روستایی تمرکز می کند. متغیرهای مختلف وضعیت اجتماعی و اقتصادی، صفات فردی، عوامل محیطی و مراقبت های بهداشتی، و ناهمگونی خانگی مشاهده نشده کنترل می شود ، آنها یافتند که سلامت کودکان به شدت به سلامت پدر و مادر خود در ارتباط است. آنها همچنین متوجه شدند که نابرابری درآمد موجود بین جمعیت شهری و روستایی در نابرابری بهداشتی بین نسلی منعکس شده است و آنها تخمین می زنند که نابرابری در میان کودکان 15-27٪ پایین تر خواهد بود اگر هیچ نابرابری بین سلامت پدر و مادر شهری و روستایی "وجود نداشته باشد. مفهوم اصلی سیاست از این مطالعه این است که سیاست با هدف کاهش اهمیت منابع والدین بر سلامت فرزندان خود به بهبود سلامت کلی منجر شده است و همچنین به کاهش شکاف بهداشتی و درمانی شهری-روستایی کمک می کند.
در مقاله چهارم، ژانگ و همکاران به پژوهش در مورد سطح فقر در چین با برآورد و سپس مقایسه نرخ شیوع فقر از چهار نظرسنجی در سراسر کشور کمک می کند: مطالعات پنل خانواده چین (CFPS) از سال 2010، نظرسنجی اجتماعی عمومی چینی (CGSS) از سال 2010، نظرسنجی امور مالی خانگی چین (CHFS) سال 2011، و پروژه درآمد خانوار چینی (CHIP) از2007. آنها سطح رایج جامعه فقر در سطوح ملی، روستایی، شهری مقایسه می کند و به این نتیجه رسیدند که سرعت فقر در تمام سطوح بطور قابل توجهی متفاوت است که به منبع داده بستگی دارد، که با سرعت فقر بیشتر می شود زمانیکه استفاده از داده ها از CFPS، CGSS و در با CHFS از بر اساس برآورد رسمی CHIP. مقایسه می شود. نظرسنجی رسمی در نمونه فقیرترین گروه بوده است، و در نتیجه برآورد کمتری برای بروز فقر است. پیامدهای عملی از مطالعه مهم هستند همانطورکه آن بر اهمیت اعتبار برآورد فقر در چین با استفاده از منابع داده مستقل تاکید می کند.
More than three decades of high economic growth has transformed the Chinese economy. As China has quickly gone from a low- to middle-income country, it is now facing new challenges such as high income inequality and limitations in the growth model that has been so successful since the beginning of the economic reforms. A continued reliance on the old growth model may result in an increase in social instability due to what can be perceived as too high inequality and the inability to maintain growth due to the overreliance on investment, which in a worst-case scenario could lead to China ending up in its own form of middle-income trap.
Under this context, Stockholm China Economic Research Institute, Stockholm School of Economics, and China Center for Economic Research, National School of Development, Peking University jointly organized a Conference on Inequality, Growth and the MiddleIncome Trap in China, on July 1–2, 2013, at Peking University. The seven papers in this special issue presented at the conference cover a range of different perspectives on inequality, growth, and the middle-income trap. Each of them makes clear contributions to the policy-making process in China and together they provide an overview of some of the most important challenges that policymakers in China are facing in the pursuit of rebalancing the economy and sustaining economic growth.
The first contribution by Johansson and Wang analyzes the relationship between financial sector policies and inequality. Using a large country panel data set, it explores whether a variety of repressive financial policies act as drivers of inequality as such policies may distort capital allocation and limit economic opportunity. Using a series of panel data regressions and robustness checks, they find that repressive financial policies are positively associated with inequality. They also look at individual policies and identify credit controls and entry barriers in the banking sector as the two most important policies that influence inequality. In the case of China, these empirical findings have important policy implications, not the least because a variety of repressive financial policies are still in place while the country has experienced a significant increase in inequality during the reform period.
In the second paper, Du et al. study the two main channels for paternal income's effects on children income inequality in China: the composition effect and the income structure effect. To take potential endogeneity into account, the authors employ an instrumental variable quantile regression model on data from the China Health and Nutrition Survey (CHNS). Their findings suggest that the composition effect accounts for at least 80% of the income difference at any quantile and all the income difference in the higher deciles. Du et al.'s findings have several policy implications. For example, they show that redistributive policies and policies aimed at providing equal opportunities for the acquisition of human capital could help children escape a poverty trap and decrease current levels of inequality.
The third study by Eriksson et al. addresses the issue of intergenerational inequality in China. Similar to Du et al., the authors use data from the CHNS, but instead focus on the correlation of health between parents and children in urban and rural settings. Having controlled for various socio-economic status variables, demographic traits, environmental and health care factors, and unobserved household heterogeneity, they find that children's health is strongly correlated with the health of their parents. They also find that the existing income inequality between the urban and rural population is mirrored in intergenerational health inequality and they estimate that inequality among children would be 15–27% lower if no disparities existed between urban and rural parents' health. The main policy implication of this study is that policies aimed at reducing the importance of parents' resources on their children's health would lead to an improvement in overall health as well as help reduce the urban–rural health gap.
In the fourth paper, Zhang et al. contribute to the research on poverty levels in China by estimating and then comparing poverty incidence rates from four nationally representative surveys: the China Family Panel Studies (CFPS) of 2010, the Chinese General Social Survey (CGSS) of 2010, the China Household Finance Survey (CHFS) of 2011, and the Chinese Household Income Project (CHIP) of 2007. They compare poverty prevalence levels at the national, rural, and urban levels and come to the conclusion that poverty rates at all levels vary significantly depending on the data source, with the poverty rates being much higher when using data from the CFPS, CGSS, and CHFS compared to official estimates based on the CHIP. The official survey has undersampled the poorest group, resulting in lower estimates for poverty incidences. The practical implications of the study are significant as it sheds light on the importance of validating poverty estimates in China using independent data sources.