چکیده
مطالعه حاضر با تجزیه و تحلیل سهم منابع نامشهود در تاثیرگذاری بر عملکرد محیطی شرکت، شکاف ادبیات را پر می کند. در انجام این کار، نویسندگان قصد دارند سهم اعتبار سازمان در عملکرد محیطی یک شرکت را بررسی کنند. علاوه بر این، سهم پژوهش حاضر توسعه یافته است و مطالعه نقش حیاتی سرمایه فکری سبز در تاثیرگذاری بر عملکرد پایدار را در برمی گیرد. در این راستا، این مطالعه سرمایه فکری را به شکل سرمایه انسانی سبز، سرمایه اجتماعی سبز و سرمایه ارتباطی سبز می سنجد تا تاثیر آن ها بر عملکرد محیطی یک شرکت را درک کند. در مواجهه با الگوهای سنتی سخت گیرانه و آگاهی چشمگیر زیست محیطی، سازمان ها نباید با مقررات زیست محیطی موجود بی حرکت بمانند یا بیش از حد آن را جبران کنند، چرا که این الگوهای طبیعی را می توان به سوی فعالیت سبز سوق داد که ممکن است آن ها را به سوی توسعه پایدار و ایجاد اجماع در اهداف محیطی و سازمانی هدایت کند. یافته های مطالعه حاضر، سیاست های اکولوژیکی را به عنوان موانع پیشرفت در آینده شرکت نمی بیند، بلکه با ارزیابی تاثیر عملکرد پایدار بر عملکرد زیست محیطی، بر کشف ارزیابی صحیح منابع نامشهود در اجرای عملکرد پایدار متمرکز است. نتایج PLS-SEM تایید می کند که اعتبار سازمانی و سرمایه معنوی به طور مثبت و معناداری بر عملکرد زیست محیطی تاثیر گذاشته اند. نتایج مدلسازی معادلات ساختاری حداقل مربعات تایید می کند که در شرکت های چند ملیتی در اندونزی، افزایش یک واحد در سرمایه فکری سبز باعث افزایش ۰.۴۴۹ واحد در عملکرد زیست محیطی می شود. علاوه بر این در شرکت های چند ملیتی اندونزی، افزایش یک واحد اعتبار سازمانی باعث ۰.۴۲۴ واحد افزایش مثبت در عملکرد زیست محیطی می شود.
1. مقدمه
ظهور انقلاب صنعتی، از طریق بهره وری انبوه، فرآیندهای تولید را در سراسر جهان تقویت کرد، همچنین باعث تاثیرات زیان آور متعدد به شکل کاربرد گسترده انرژی، کاهش منابع و آلودگی صنعتی شد (بوهدانوویچ و همکاران، ۲۰۰۱). زوال گسترده و گرم شدن جهانی هوای کره زمین باعث افزایش آگاهی از شرایط محیطی شده و منجر به افزایش مقررات اکولوژیکی گسترده جهانی می شود که این مقررات قصد دارند بر صنایع جهانی تاثیر بگذارند (چن و همکاران، ۲۰۰۶). بنابراین در عصر زیست محیطی موجود، کسب و کارها تمایل دارند برای برآورده کردن اهداف سازمانی خود روش های سازگار با محیط زیست را بپذیرند تا چشم انداز پایداری را تضمین کنند. در این رابطه، مفهوم "سبز شدن" شاهدی بر گسترش بسیاری از صنایع بوده است که این صنایع فعالیت های سازمانی سنتی و کاربردهای منابع را تغییر داده اند (آلبرت-مورانت و همکاران ، 2016).
گرایش به حرکت سبز از چندین انگیزه سازمانی تحریک می شود. اولا، می تواند به عنوان نتیجه آگاهی درونی شرکت ها برای کاهش فشارهای زیست محیطی و پذیرش مسئولیت برای بهبود شرایط محیطی شناخته شود (برد و همکاران، ۲۰۰۷). دوما، برچسب سبز سازمان ها می تواند با هدف افزایش آگاهی زیست محیطی و افزایش تقاضای مشتریان برای محصولات سازگار با محیط زیست باشد که زمینه ساز ارائه یک تصویر مثبت مشتری محور است. سوما، می توان آن را به عنوان یک مفهوم اجتناب ناپذیر پذیرفت که از الزامات اجباری قواعد محلی و بین المللی نشات می گیرد و شرکت ها را به سمت روندهای سازمانی پایدار هدایت می کند (آلبرت-مورانت و همکاران ، 2016).
از این رو، باوجود کنترل های طبیعی شدید و آگاهی اکولوژیکی مشتریان، پیشرفت ها و اثرات متعددی برای رهنمودها و مثال ها وجود دارد که از طریق آن ها شرکت ها می توانند بر عملکرد زیست محیطی خود تاثیر بگذارند و موقعیت رقابتی خود را بهبود بخشند (دیرسن و همکاران، ۲۰۱۳). در این زمینه، اهمیت سرمایه معنوی سبز قابل توجه است زیرا چشم انداز توسعه پایدار را تکمیل کرده و عملکرد و رقابت شرکت را بهبود می بخشد (چن، ۲۰۰۸). با ترس از ارتباط بالقوه منفی بین فعالیت های پایدار و عملکرد مالی شرکت (ریس، 2003؛ جنسن، 2010؛ چن و چانگ، 2013؛ زومورودی و ژو، 2016؛ دانباباو همکاران، 2016 ؛اکپونگ، 2014؛ مارشال، 2017؛ موشیچ، 2017؛ الشامی و احمد، 2017؛ چن و همکاران، 2018)، معمولا سازمانها از سرمایه گذاری های سازگار با محیط زیست طفره می روند، زیرا سودآوری برای شرکت ها ندارد و مانع پیشرفت آینده شرکت می شود. در این راستا، چن (2008) تصدیق کرد که منابع نامشهود برای اعطای مزیت های رقابتی و بهبود عملکرد سازمانی به طور گسترده شناخته شده هستند. بر خلاف او، جانسون (1999) که ارزش بازار شرکت را برابر با سرمایه اقتصادی و فکری شرکت می داند، بیان می کند که انرژی سرمایه فکری در عصر آگاهی زیست محیطی، بسیار بیشتر از سرمایه مالی آن است (جویا ، 2000). علاوه بر این، پذیرش گسترده اینترنت و صنایع خدماتی باعث ایجاد تفاوت بین ارزش بازار و ارزش دفتری شرکت شده است که به ایجاد ابهام در ارزش واقعی شرکت در صورت های مالی منجر می شود (پیو-تان و همکاران، 2007؛ مییریانی و همکاران، 2017؛ لایتو، 2013؛ المشائیل و الکراز، 2015 ؛ مونوز، 2017).
بنابراین، انگیزه سازمان ها در درک اهمیت سرمایه فکری، زمینه ی بهبود عملکرد زیست محیطی آن ها است. علاوه بر این، خواسته هایِ شرایط محیطی تصویر سازمانی را تقویت می کند تا برای تحریک، بهبود و حمایت از توسعه پایدار، پاسخگو، سازگار و مسئول باشند. در نتیجه، تلاش برای اعتبار سازمانی بهبود یافته، منجر به ایجاد تصویر سبز سازمان می شود که این تصویر سبز، با نگرانی های بیشتر برای شرایط محیطی، فرهنگ سبز را تحریک می کند و پیشرفت در عملکرد را هدایت می کند (لیننلوئک و گریفیتس، ۲۰۱۰). بنابراین، اعتبار نامشهود شرکت را می توان به عنوان ویژگی حیاتی اهداف سازمان برای پایداری در نظر گرفت و در نتیجه رقابت و عملکرد زیست محیطی شرکت را بهبود بخشید.
از این رو، شناسایی ناتوانی روش های مرسوم حسابداری برای بیان ارزش بازار شرکت باعث شده تمرکز ادبیات به تایید اهمیت دارایی های نامشهود در انعکاس ارزش واقعی سازمان منتقل شده است. در ادبیات موجود، تحقیقات متعددی ارتباط بین سرمایه فکری و رقابت پذیری شرکت ها (ادوینسون و مالون، 1997؛ جانسون، 1999 ؛ استوارت، 1994)، شهرت و عملکرد (گرین وود و همکاران، 2005؛ کارمیلی و تیشلر، 2005 ؛ مایرانی و لویسانا، 2018)، سرمایه فکری سبز و مزیت رقابتی (چن ، 2008) را بررسی نمودند، با این وجود مطالعات دانشگاهی زیادی وجود ندارد که تاثیر سرمایه فکری سبز و شهرت بر عملکرد محیطی شرکت ها را مشخص کنند.
مطالعه حاضر با تجزیه و تحلیل سهم منابع نامشهود در تاثیرگذاری بر عملکرد زیست محیطی شرکت، شکاف ادبیات را پر می کند. در انجام این کار، هدف نویسندگان این است که سهم شهرت سازمان در اجرای عملکرد زیست محیطی یک شرکت را بررسی کنند. علاوه بر این، سهم پژوهش حاضر گسترش مطالعات در زمینه نقش حیاتی سرمایه فکری سبز در تاثیرگذاری بر عملکرد پایدار است. در این زمینه، این مطالعه با پیروی از جانسون (۱۹۹۹) و بنتیس(۲۰۰۱) سرمایه فکری را به شکل سرمایه انسانی سبز، سرمایه اجتماعی سبز و سرمایه رابطه ای سبز اندازه گیری میکند تا به تاثیر آن ها بر عملکرد زیست محیطی شرکت پی ببرد. . در مواجهه با الگوهای سنتی سخت گیرانه و آگاهی چشمگیر زیست محیطی، سازمان ها نباید با مقررات زیست محیطی موجود بی حرکت بمانند یا بیش از حد آن را جبران کنند، چرا که این الگوهای طبیعی را می توان به سوی فعالیت سبز سوق داد که ممکن است آن ها را به سوی توسعه پایدار و ایجاد اجماع در اهداف محیطی و سازمانی هدایت کند (علی وهاسب، 2019؛ هاسب و همکاران، 2018؛ هاسب و همکاران، 2019؛ سوریانتو و همکاران، 2018). یافته های مطالعه حاضر، سیاست های اکولوژیکی را به عنوان موانع پیشرفت در آینده شرکت نمی بیند، بلکه با ارزیابی تاثیر عملکرد پایدار بر عملکرد زیست محیطی، بر کشف ارزیابی صحیح منابع نامشهود در اجرای عملکرد پایدار متمرکز است.
قسمت های باقیمانده این مطالعه، از الگوی بعدی پیروی می کند. بخش دوم در مورد مطالعات رایج و برای حمایت از تشکیل فرضیه دانش ادبی ارائه می کند. بخش سوم روش های تحقیق حاضر در رابطه با توسعه ابزار، معیارهای استفاده شده و جمع آوری داده ها را هدایت می کند. بخش چهارم یافتههای تجربی را نشان میدهد و نتایج فرضیه بررسی شده را تفسیر می کند. در نهایت، بخش پنج با ارائه توصیه های آینده، درباره نتایج و نتیجه گیری تحقیق بحث و تبادل نظر خواهد کرد.
2. مرور ادبیات و توسعه فرضیات
تئوری دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV) پیشنهاد می کند که کلید دستیابی به رقابت پذیری سازمانی، استفاده موثر از منابع سازمانی است. با توجه به اهمیت دارایی ها و منابع سازمانی در رشد و بهره وری شرکت، فایده دارایی های نامشهود سازمان، برای بالا بردن عملکرد ارزشمند است. در این رابطه، تاکید ادبیات در مطالعه دارایی های نامشهود، به عملی کردن رابطه آن با اصول مالی، اجتماعی و اقتصادی محدود شده و تاکید بسیار کمی بر ارتباط آن ها با عملکرد زیست محیطی دارد. در بین آنها، مطالعات متعددی ارتباط منابع نامشهود با عوامل اقتصادی و مالی (وایات، 2005؛ سیمون و سالیوان، 1993)، سرریز دانش (کورادو و همکاران، 2017؛ اوماهوني و وکیچی، 2009) عملکرد مالی (سوروکا و همکاران، 2010؛ ریاحی-بلکاوی، 2003) و رقابت پذیری سازمانی (هال ، 1993؛ ایوانف و مایورووا، 2015) را مشخص می کند.
اصول تئوری RBV، نقش شهرت سازمانی را به عنوان یک دارایی نامشهود برتر توضیح می دهد (دانژلیکو، ۲۰۱۵). داولینگ (۲۰۰۶) با توصیف قدرت اعتبار شرکت توضیح داد که اعتبار خوش بینانه زمینه ساز رشد برند شرکت است و کسب وکار را آماده می کند برای گسترش بخش بندی بازار، بهبود عملکرد مالی، سرمایه گذاری نهادی سازمان یافته و افزایش ارزش های مشترک، از سهام تولید شده از برند استفاده کند. طبق تعریف، اعتبار سازمانی به عنوان قضاوت جمعی مردم درمورد کسب وکار شناخته می شود (فومبران و شانلی، ۱۹۹۰). اهمیت اعتبار خوب، توسط سرمایه گذاران سازمانی به خوبی حفظ شده است که ترجیح می دهند قبل از اجرای تصمیمات سرمایه گذاری، درمورد پیشرفت شرایط محیطی و اجتماعی فکر کنند. در این زمینه، در حالی که روسو و فوتز (1997) رویکرد RBV را برای رسیدن به عملکرد زیست محیطی و مالی بررسی می کنند، تایید نمودند که منبع نامشهود اعتبار برای بالا بردن عملکرد سازمانی بسیار اساسی است تا عملکرد سازمان با ارزش تر باشد، تقلید از آن سخت تر باشد و به افزایش تقاضای مصرف کنندگان از محیط زیست پایدار کمک کند.
ABSTRACT
The current study fills the gap of the literature by analyzing the contribution of intangible resources in affecting firm’s environmental performance. In doing so, the authors aim to examine the contribution of organization’s reputation in driving firm’s environmental performance. Furthermore, the contribution of the current study is extended to study the crucial role of green intellectual capital in influencing sustainable performance. In this regard, the study measures intellectual capital in the form of green human capital, green social capital and green relational capital in realizing their impact on firm’s environmental performance. Confronting the patterns of strict natural traditions and prominent ecological awareness, organizations ought not freeze or overcompensate from the existing ecological regulations as these natural patterns could be moved toward the green practice that may drive them to convey sustainable development and bring consensus in the environmental and organizational objectives. Unlike viewing ecological policies as hindrances of firm’s future improvement, the findings of the current study concentrate on finding the right assessment of intangible resources in carrying efficiency in firm’s course of sustainable practices by evaluating its impact on environmental performance. The results of PLS-SEM confirm that organizational reputation and green intellectual capital have positive and significantly influenced on environmental performance. The results of partial least square structural equation modelling confirm that a unit increase in green intellectual capital bring 0.449 unit increase in environmental performance of multinational firms in Indonesia. Moreover, a unit increase in organizational reputation also brings positive increase by 0.424 unit in environmental performance in Indonesia multinational firms.
1. INTRODUCTION
The emergence of industrial revolution augmented the production processes all around the world through mass efficiencies but also caused numerous adverse effects in the form of extensive energy utilization, resources depletion and industrial pollution (Bohdanowicz et al., 2001). The growing awareness related to environmental condition as a result of expanded deterioration and global warming lead to increase the world-wide ecological regulations that have the tendency to impact global industries (Chen et al., 2006). Therefore, in the existing environmentalera, businesses are prone towards eco-friendly ways of meeting organizational goals to ensure the prospect of sustainability. In this regard, the notion of becoming ‘green’ has been witnessed to spread across many industries that altered the orthodox organizational practices and resources utilizations (Albort-Morant et al., 2016).
The inspiration of going green is instigated from several organizational motives. First, it can be recognized as a result of companies’ internal consciousness for reducing ecological pressures and taking responsibility to improve environmental conditions (Bird et al., 2007). Second, the green label of organizations can be aimed to adopt as the consequence of augmented ecological awareness and consumers rising demand for eco-friendly products that underlies the potential of providing the company a customerdriven positive image. Third, it can be accepted as the inevitable notion emerged from obligatory requirements from both local and international regularities driving the businesses towards sustainable corporate procedures (Albort-Morant et al., 2016).
Hence, in the presence of rigorous natural controls and mainstream ecological awareness of customers, there exist numerous progressions and effects for the guidelines and examples through which firms can influence their environmental performance and improve competitive position (Driessen et al., 2013). In this regard, the importance of green intellectual capital is noteworthy to supplement the prospect of sustainable development and improve firm performance and competitiveness (Chen, 2008). With the fear of the negative potential link between sustainable practices and financial performance of the firm (Rees, 2003; Jensen, 2010; Chen and Chang, 2013; Zomorrodi and Zhou, 2016; Danbaba et al., 2016; Ekpung, 2014; Marshal, 2017; Mušić, 2017; Elshamy and Ahmed, 2017; Chen et al., 2018), organizations often evade eco-investments considering their lack of profitability for the firm and hindering firm’s future progress. In this regard, Chen. (2008) established that intangible resources are widely recognized for granting competitive advantages and improve organizational performance. Unlike, Johnson (1999) that equate firm’s market value with its financial and intellectual capital, the vitality of intellectual capital in the prevailing era of ecological awareness is far greater than its financial capital (Joia, 2000). Furthermore, the extensive adoption of internet and service industries has enabled to augment the difference between firm’s market value and book value leading to bring ambiguity in firm’s real value reflected in its financial statements (Pew-Tan et al., 2007; Meiryani et al, 2017; Leitão, 2013; Al-Mashailie and Al-Karraz, 2015; Muñoz, 2017).
Thus, the motivation of organizations in realizing the importance of intellectual capital underlies the potential to improve their environmental performance. In addition, the aspirations for environmental conditions strengthen organizational image for being responsive, adaptive and responsible for instigating, improving and supporting sustainable development. Consequently, the strive for improved organizational reputation instigate organization’s green image that motivate green culture with enhanced concerns for environmental condition that drives improvements in performance (Linnenluecke and Griffiths, 2010). Therefore, the intangible reputation of the firm can be regarded as the crucial attribute of supporting organization’s goals for sustainability and thus improve firm’s competitiveness and environmental performance.
Hence, identifying the inability of conventional accounting methods to express firm’s market value, the focus of literature has been transferred in acknowledging the importance of intangible assets in reflecting organization’s real value. In the existing literature, numerous researches studied the association between intellectual capital and firm competitiveness (Edvinsson and Malone, 1997; Johnson, 1999; Stewart, 1994), reputation and performance (Greenwood et al., 2005; Carmeli and Tishler, 2005; Meiryani and Lusianah, 2018), green intellectual capital and competitive advantage (Chen, 2008), however, there is the lack of academic studies that identify the impact of green intellectual capital and reputation in influencing environmental performance of the firms.
In compliance, the current study fills the gap of the literature by analyzing the contribution of intangible resources in affecting firm’s environmental performance. In doing so, the authors aim to examine the contribution of organization’s reputation in driving firm’s environmental performance. Furthermore, the contribution of the current study is extended to study the crucial role of green intellectual capital in influencing sustainable performance. In this regard, the study measures intellectual capital by following Johnson (1999) and Bontis (2001) in the form of green human capital, green social capital and green relational capital in realizing their impact on firm’s environmental performance. Confronting the patterns of strict natural traditions and prominent ecological awareness, organizations ought not freeze or overcompensate from the existing ecological regulations as these natural patterns could be moved toward the green practice that may drive them to convey sustainable development and bring consensus in the environmental and organizational objectives (Ali and Haseeb, 2019; Haseeb et al., 2018; Haseeb et al., 2019; Suryanto et al., 2018). Unlike viewing ecological policies as hindrances of firm’s future improvement, the findings of the current study concentrate on finding the right assessment of intangible resources in carrying efficiency in firm’s course of sustainable practices by evaluating its impact on environmental performance.
The remaining of the present study follows the later pattern. Section two will give the literary knowledge regarding prevailing studies and support to form hypotheses. Section three will guide the methods of the current study regarding instrument development, measures utilized and data collection. Section four will demonstrate empirical findings and interpret the results of the tested hypothesis. Finally, section five will discuss the results and conclude the investigation with future recommendations.
2. LITERATURE REVIEW AND HYPOTHESES DEVELOPMENT
The theory of resource based view (RBV) suggested that the key to achieve organizational competitiveness lies in utilizing organizational resources effectively. Given the significance of organizational assets and resources in driving firm’s productivity and growth, the usefulness of organization’s intangible assets is valuable to boost performance. In this regard, the emphasis of the literature in studying intangible assets is confined to actualize its relationship with monetary, social and economic fundamentals and a very little is known about their link with environmental performance. Among them, several studies identify the association of intangible resources with economic and financial factors (Wyatt, 2005; Simon, and Sullivan, 1993), knowledge spillovers (Corrado et al., 2017); O’Mahony, and Vecchi, 2009) financial performance (Surroca et al., 2010; Riahi-Belkaoui, 2003) and organizational competitiveness (Hall, 1993; Ivanov, and Mayorova, 2015).
The theoretical fundamentals of RBV explains the role of organizational reputation as an eminent intangible asset (Dangelico, 2015). Describing the vitality of firm reputation, Dowling, (2006) elaborated that optimistic reputation underlies the potentials of raising firm’s brands and provide the business to utilize the equity generated from the brand to enlarge market segmentation, improves financial performance, organized institutional investment and upsurge share values. By definition, organizational reputation is referred as the collective judgment for the business by the populace (Fombrun and Shanley, 1990). The importance of good reputation is well preserved by the institutional investors that prefer to contemplate the improvements in environmental and social conditions prior implementing investment decisions. In this regard, Russo and Fouts (1997) while examining the RBV approach in attaining environmental and financial performance established that intangible resource of reputation is highly substantial to boost organizational performances for being more valuable, difficult to imitate and supplementary to the consumers rising demand of sustainable environment.
چکیده
1. مقدمه
2. مرور ادبیات و توسعه فرضیات
3. روش شناسی
3.1. مقیاس ها
3.2 انتخاب داده و نمونه
4. تجزیه و تحلیل داده ها و بحث
5. نتیجه گیری
منابع
ABSTRACT
1. INTRODUCTION
2. LITERATURE REVIEW AND HYPOTHESES DEVELOPMENT
3. METHODOLOGY
3.1. Measures
3.2. Data Collection and Sample
4. DATA ANALYSIS AND DISUCSSION
5. CONCLUSION
REFERENCES