چکیده
پیکره بندی های استراتژی تولید شرکت های با اندازۀ کوچک و متوسط (SME)، در اقتصاد کوچک توسعه یافته با هدف کشف این که چگونه پیکره بندی های استراتژی تولید SME، بر تعریف ثبات و عملکرد در طول دوره ای از شوک های اقتصاد کلان، شناسایی می شود. رسم بر روی مجموعه ای از داده های بررسی شده، نتایج تحلیل دو مرحله ای مان را پیشنهاد می کند که می تواند پیکره بندی سه استراتژی تولید متمایز را در بین SMEها، در بخش تولیدی فنلاند مشاهده نماید، یعنی: نوآوران، پیمانکاران و سرویس دهندگان مهندس. علاوه بر این، قادر هستیم تا بین پیکره بندی های استراتژی و ثبات کسب و کار و عملکرد، ارتباط برقرار کنیم. این نتایج نشان می هد که ماهیت طبقه بندی استراتژی تولید، از حوزۀ کسب و کار گرفته می شود و این انعطاف پذیری حجم، انعطاف پذیری طراحی و قابلیت ارائۀ خدمات، نتایج بهتر کسب و کار در طی شوک های اقتصاد کلان، در مقایسه با کیفیت انطباق قابل دستیابی با راحتی بیشتری مانند سرعت تحویل و اعتماد را قادر می سازد. با انجام این پژوهش، بهترین اجرای خوشه ای تحت شوک اقتصادی، سرویس دهنده های مهندس، خط تولید گسترده با انعطاف پذیری و خدمات پس از فروش می باشد، در حالی که قیمت پایین و انعطاف پذیری حجم، اولویت کمتری دارند. نتایج، بینش های مهمی به مدیران پیشنهاد می دهند، اما هم چنین برای سایر ذینفعات در چارچوب مثالی از توسعۀ سیستم های خبره برای تصمیمات بودجه بندی SME می باشد.
1. مقدمه
دورۀ رکود شدید، بر روی بسیاری از اقتصادهای توسعه یافته در اواخر 2000، با شتاب گرفتن ساختاریابی مجدد صنعتی، اثر گذاشت. این شرایط نامطلوب، بقای بسیاری از شرکت های کوچک و بزرگ (SME) را در بخش تولید (به عنوان شرکت هایی با گردش کمتر از MEUR50 و پرسنل کمتر از 250 نفر بر طبق کمیسیون اروپا) تهدید می کند، همان طور که اغلب از آسیب پذیری (Smallbone, Deakins, Battisti, & Kitching, 2012)، برای مثال، به واسطۀ بدهی کوچک رنج می برند (Aldrich & Auster, 1986; Flatten, Greve, & Brettel, 2011). چنین خصوصیاتی تنوع کم یا عدم تنوع و محدودیت های قابل ملاحظۀ منابع را پیشنهاد می کند (Pearce & Michael, 1997). در همان زمان، شرکت های تولیدی، می توانند استدلال کنند که ستون فقرات اقتصادهای توسعه یافته (Pitelis & Antonakis, 2003) باقی بمانند و بنابراین چشم اندازشان برای زنده ماندن، هم علاقۀ سیاستمداران و هم علاقۀ وام دهندگان و جامعه، در ابعاد بزرگتر است.
تحقیقات اخیر در زمینۀ SME در سیستم های خبره و هوشمند، در رتبه بندی اعتباری (Derelioglu & Gürgen, 2011; Li, Niskanen, Kolehmainen, & Niskanen, 2016)، مدل های پیش بینی ورشکستگی (Gordini, 2014) و سیاست های سرمایه گذاری صندوق (Sohn, Kim, & Moon, 2007) متمرکز شده است. چنین تلاش هایی، از درک ماهیت استراتژی های تولیدی SME و پیامدهایشان در ثبات کسب و کار و عملکرد در محیط های غیرقطعی به دست می آید.
نکتۀ مهم آن که، شواهد نشان می دهد که استراتژی های تولید مناسب و قابلیت های مرتبط با آن ها، نقش کلیدی در استراتژی های رقابتی حمایتی برای عملکرد بالاترین قسمت کسب و کار (e.g. Ward & Duray, 2000) دارند. در حالی که استراتژی های مقاومت رکود بازاریابی و کسب و کار، در چندین مطالعه بررسی شده است (Bamiatzi & Kirchmaier, 2014; Ho, Choy, Chung, & Lam, 2010; Köksal & Özgül, 2007; Pearce & Michael, 1997 and 2006 را ببینید)، که به طور کلی پیشنهاد می کند که رکود اقتصادی نباید کاهش و عقب نشینی (Pearce & Michael, 1997 , 302) را به همراه داشته باشد، در اینجا، شکاف تحقیقاتی بر حسب درک ماهیت استراتژی های تولید، آشکار می شود که می تواند شرایط خاصی را در مواجهه با شوک های اقتصاد کلان، نشان دهد که سودمند می باشد. بنابراین، به منظور بررسی این که آیا استراتژی های تولید، بر حسب عملکرد شرکت در چنین شرایط نامطلوب تفاوت دارد یا نه، سؤال تحقیقی زیر را بررسی می کنیم. پیامدهای استراتژی های مختلف SME در درآمد کسب و کارها در هنگام شوک های اقتصاد کلان به چه صورت است؟
با توجه به سوال تحقیق، به طور تجربی طبقه بندی از استراتژی های تولید معمولی در بین تولیدکنندگان SME در فنلاند، شناسایی می کنیم، که یک اقتصاد کوچک توسعه یافته است و پیامدهایی که شوک اقتصادی در اواخر دهۀ 2000 و پس از آن اوایل دهۀ 2010، برای شرکت هایی که استراتژی های شناخته شده تولید داشت را کشف می کند. فنلاند به عنوان زمینۀ تحقیق به دلیل شدت شوک اقتصادی و تغییر ساختار صنعتی انتخاب شده است.
در اصل، استراتژی های مشخص جهت بررسی های مهم را در نظر می گیریم، آن ها به ما اجازه می دهند تا ثبات و عملکردشان را در طول شوک انقباضی اقتصاد کلان، توانایی شان برای پوشش شوک گسترش یافته در اقتصاد کلان را مشاهده نماییم (Amann&Jaussaud, 2012; Kesavan&Kushwaha, 2014). مشابه Kesavan and Kush- waha (2014)، شوک اقتصادی را به صورت تغییر غیرمنتظره در شرایط اقتصاد کلان تعریف کردیم؛ یعنی بحران مالی- اقتصادی که اثر منفی بر تقاضا برای محصولات شرکت های تولیدی دارد. چنین تغییرات ناگهانی در تقاضا، اثری بر روی درآمد کسب و کار مانند سودآوری و اشتغال دارد.
از لحاظ تئوری، پایۀ تحقیق را بر روی دیدگاه مبتنی بر منابع (RBV) شرکت (Barney, 1996; Wernerfelt, 1984) قرار می دهیم، و با ادبیاتی که ارزش و بهینه بودن منابع و قابلیت های شرکت را نشان می دهد به عنوان ویژگی های دارایی (Miller & Shamsie, 1996; Priem & Butler, 2001; Wan, 2005)، مانند استراتژی های تولید، آغاز می کنیم. از طریق پژوهش مان، قادریم تا بحث نظری متناسب با استراتژی های تولید و قابلیت های اساسی، استفاده شده در طول شوک های اقتصادی مانند رکود را بیان کنیم. به علاوه، بحث روش-شناسی دربارۀ مناسب بودن معیارها و تحلیل داده ها برای تعیین طبقه بندی های استراتژی تولید را هم بیان می-کنیم.
در بخش بعدی، ارتباط بین استراتژی تولید و عملکرد، به طور خاص در خصوص شوک های اقتصاد کلان را بررسی می کنیم. هم چنین، چارچوبی برای این پژوهش ارائه می دهیم. در بخش 3، شوک اقتصاد کلان است که SMEهای تولیدی فنلاندی با آن مواجه شده اند توضیح داده می شود. روش این پژوهش، در بخش چهار، توصیه شده است در حالی که بخش پنج، نتایج تحلیل داده ها و راه حل خوشه ای را که به ثبات کسب و کار و عملکرد مرتبط است را تفسیر می کند. نتایج تحقیق، در بخش شش بحث می شود و نتیجه گیری تحقیق و پیشنهادات آتی در بخش هفتم انجام می شود.
2. یافته های تئوری
2.1. پیامدهای عملکرد استراتژی تولید
طراحی عملی و پیاده سازی استراتژی تولید که از اهداف کلی کسب و کار حمایت می کند، کار پیچیده ای است و شامل ده ها متغیر می باشد. مدل های پیکره بندی، به صورت "پروفایل های چندبعدی که برای توصیف استراتژی سازمان یا انواع فرآیند توصیف می شود"، تعریف می گردد که به عنوان رویکرد مفیدی برای مورد خطاب قرار دادن محتوای مورد نیاز و آماده سازی داخلی با استراتژی تولیدرا پیشنهاد می دهد (Bozarth & McDermott, 1998). مدل های پیکره بندی، به طور معمول به طبقه بندی و نوع شناسی تقسیم می شوند هر یک نشان دهندۀ ترکیب منحصر به فردی از ابعاد استراتژی تولید هستند. با این حال، تحقیقات اغلب تنها ابعاد استراتژی تولید را به عنوان پیش بینی عملکرد شرکت در نظر می گیرند در حالی که هم چنین مکانیزم های احتمالی مورد نیاز برای چنین اثراتی در حال اتفاق افتادن است (Anand & Ward, 2004). به طور مفیدی، این مرور ادبیات؛ تصمیماتی را توصیف می کند که دربارۀ تشکیل بسته های نرم افزاری با قابلیت ترکیب با چندین بُعد از استراتژی تولید، مانند قیمت پایین، طراحی منعطف، خط تولید گسترده، انعطاف پذیری در حجم، کیفیت انطباق، کیفیت عملکرد، سرعت تحویل، قابل اعتماد بودن تحویل، خدمات پس از فروش و توزیع گسترده و تبلیغات (Miller & Roth, 1994) گرفته می شوند. در ادامه، ارتباطات ممکن این ابعاد را که به عملکرد شرکت و به طور خاص به عملکرد شرکت در طی دوران رکود و شوک های اقتصادی مرتبط است را بحث می کنیم.
Abstract
Small and medium size enterprises’ (SME) manufacturing strategy configurations are identified in a small developed economy with the aim to explore how SME manufacturing strategy configurations affect business stability and performance during a period of macroeconomic shock. Drawing on a survey-based dataset, our two-step cluster analysis results suggest that three distinctive manufacturing strategy configurations can be observed among the SMEs of the Finnish manufacturing sector, namely: Responsive niche-innovators, Subcontractors, and Engineer-servers. Furthermore, we are able to establish a link between the strategy configurations and business stability and performance. The results support conclusions that the nature of manufacturing strategy taxonomies are driven by the business context, and that volume flexibility, design flexibility and service provision capabilities enable better business outcomes during macroeconomic shocks, in comparison to the more easily achievable conformance quality as well as delivery speed and dependability. In light of this research, best performing cluster under the macroeconomic shock is the Engineer-servers, emphasizing flexibility-oriented broad product line and after sales service, while having less priority concerning low price and volume flexibility. The results offer important insights for managers, but also for other stakeholders in the form of for example expert systems development for SME funding decisions.
1. Introduction
A severe recessionary period affected many developed economies in the late 2000s, hastening industrial restructuring. These adverse conditions threatened the survival of many small and medium sized firms (SME) in the manufacturing sector (defined as firms with a turnover of less than 50 MEUR and personnel headcount less than 250 according to the European Commission), as they often suffer, for example from, vulnerability (Smallbone, Deakins, Battisti, & Kitching, 2012), e.g. due to the ‘liability of smallness’ (Aldrich & Auster, 1986; Flatten, Greve, & Brettel, 2011). Such characterization suggests little or no diversification and considerable resource constraints (Pearce & Michael, 1997). At the same time, manufacturing firms, one may argue, remain the backbone of developed economies (Pitelis & Antonakis, 2003), and thus their prospects for survival are also of interest to policy makers, but also to creditors and society at large.
Recent research in the SME field on expert and intelligent systems has concentrated on credit ratings (Derelioglu & Gürgen, 2011; Li, Niskanen, Kolehmainen, & Niskanen, 2016), bankruptcy prediction models (Gordini, 2014) and fund investment policies (Sohn, Kim, & Moon, 2007). Such efforts would benefit from understanding the nature of SME manufacturing strategies and their implications to business stability and performance in uncertain environments.
Importantly, evidence suggests that appropriate manufacturing strategies and capabilities related to them have a key role in supporting competitive strategies for high business performance (e.g. Ward & Duray, 2000). Whereas the recession resistance of marketing and business strategies has been investigated in several studies (see Bamiatzi & Kirchmaier, 2014; Ho, Choy, Chung, & Lam, 2010; Köksal & Özgül, 2007; Pearce & Michael, 1997 and 2006), which generally suggests that a recession should not be just weathered with “cutbacks and retrenchment” (e.g. Pearce & Michael, 1997, 302), there appears to be a research gap in terms of understanding the nature of manufacturing strategies that may be advantageous under the specific conditions encountered during macroeconomic shocks. Therefore, in order to investigate whether empirically observed manufacturing strategies differentiate in terms of firm performance in such adverse conditions, we pose the following research question: What are the implications of different SME manufacturing strategies on business outcomes during macroeconomic shocks?
In accordance with the research question, we empirically identify a taxonomy of typical manufacturing strategies among SME manufacturers in Finland, which is a small developed economy, and explore the implications that the macroeconomic shock of the late 2000s—and its aftermath in the early 2010s—had for the firms employing the identified manufacturing strategies. Finland is chosen as the context of research due to the severity of the macroeconomic shock and the subsequent industrial restructuring.
In essence, we subject the identified strategies to a critical test, allowing us to observe their stability and performance during a macroeconomic contraction shock, and their ability to recover during a macroeconomic expansion shock (Amann & Jaussaud, 2012; Kesavan & Kushwaha, 2014). Similarly to Kesavan and Kushwaha (2014), we define a macroeconomic shock as an unexpected change in macroeconomic conditions, i.e. a financial-economic crisis that has a negative effect on the demand for the products of manufacturing firms. Such sudden changes in demand have an effect on business outcomes, such as profitability and employment.
Theoretically, we base our research on the resource-based view (RBV) of the firm (Barney, 1996; Wernerfelt, 1984), and concur with the literature which suggests that the value and optimality of a firm’s resources and capabilities depend as much on the context as on the properties of the asset (Miller & Shamsie, 1996; Priem & Butler, 2001; Wan, 2005), such as various manufacturing strategies. Through our research, we are able to contribute to the theoretical discussion on the appropriateness of the manufacturing strategies, and the underlying capabilities, used during macroeconomic shocks, such as recessions. Additionally, we contribute to the methodological discussion about the appropriateness of the measurements and data analysis for determining manufacturing strategy taxonomies.
In the following section, we consider the linkage between manufacturing strategy and performance, particularly in the context of macroeconomic shocks. We also develop a framework for the research. In section three, the macroeconomic shock that faced Finnish manufacturing SMEs is described. The research methodology is described in section four, while section five elaborates on the results of the data analysis and our cluster solution is linked to business stability and performance. The research results are discussed in section six, and section seven concludes our research but also proposes further research.
2. Theoretical foundation
2.1. Performance implications of a manufacturing strategy
The practical design and implementation of a manufacturing strategy that supports overall business aims is a complex task, involving dozens of variables. Configuration models, defined as “multidimensional profiles used to describe organizational, strategy, or process types” have been suggested as a useful approach for addressing the requirements of contextual and internal fit with a manufacturing strategy (Bozarth & McDermott, 1998). Configuration models are typically divided into taxonomies and typologies, each representing unique combinations of manufacturing strategy dimensions. However, research often addresses only single dimensions of manufacturing strategy as predictors of firm performance, while also considering the possible mechanisms required for such effects to take place (e.g. Anand & Ward, 2004). Usefully, this literature describes the decisions that are made about forming capability bundles which combine several dimensions of manufacturing strategy, such as low price, design flexibility, a broad product line, volume flexibility, conformance quality, performance quality, delivery speed, delivery dependability, after sales service, and broad distribution and advertising (e.g. Miller & Roth, 1994). In the following, we discuss the possible connections these individual dimensions have to firm performance and, in particular, to firm performance during recession and macroeconomic shocks.
چکیده
1. مقدمه
2. یافته های تئوری
2.1 پیامدهای عملکرد استراتژی تولید
2.2 چارچوب تحقیق
3. محتوای تحقیق
4. روش
4.1 فرآیند جمع آوری داده ها و نمونه
4.2 معیارها
4.3 بی پاسخ بودن و اریب بودن های روش معمول
4.4 روش های تحلیل
5. تحلیل داده ها و نتایج
5.1 طبقه بندی انواع استراتژی تولید
5.2 اعتبارسنجی طبقه بندی انواع استراتژی
5.3 نتایج کسب و کار از تنظیمات استراتژی تولید در طول یک شوک اقتصاد کلان
6. بحث
7. نتیجه گیری
منابع
ABSTRACT
1. Introduction
2. Theoretical foundation
2.1. Performance implications of a manufacturing strategy
2.2. Research framework
3. Research context
4. Methodology
4.1. Data collection process and sample
4.2. Measurements
4.3. Nonresponse and common method biases
4.4. Methods of analysis
5. Data analysis and results
5.1. Taxonomy of the manufacturing strategy types
5.2. Validation of the manufacturing strategy taxonomy
5.3. Business outcomes of the manufacturing strategy configurations during a macroeconomic shock
6. Discussion
7. Conclusions
References